پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

قدم ششم/ آیا میخواهید برای سپردن خط قرمز هایتان دعا کنید؟

متن اصلی این سوال: اگر هنوز حاضر نیستید که از بعضی از نواقص خود دست بردارید ، آیا آماده اید برای پیدا کردن تمایل دعا کنید؟  

بله . اگر چه دیواری را ، به صورت آگاهانه ، جلوی برطرف شدن نواقصم نکشیده ام ، اینرا هم میفهمم که ، چیزهایی دارند از درونم ، برای تعقیر مقاومت میکنند! بیشتر این مقاومت به خاطر حفظ ، نقصهایی است که از نقص بزرگ لذت طلبی می آیند! 

اگر چه الان ، لذت طلبی خط قرمز من نیست ، اما به علت آنکه ریشه عمیقی در وجود من دارد ، مدتها باید رویش کار کنم ، تا شاید بتوانم ، با کمک نیروی برتر آنرا تعدیل کنم و در مسیر درست بیندازم! 

قدم هفتم/ مفهوم کمبودهای اخلاقی چیست؟

همانطور که قبلا گفتم ، ما ناچاریم در هر لحظه از زندگیمان ، به محرکهای دورو برمان پاسخ بدهیم! پاسخی که ما به این جریانات میدهیم ، بستگی به هدف و جهتی دارد که داریم به سوی آن حرکت می کنیم! اگر من در جهت منفی حرکت کنم ، ابزاری هم که به کار می برم منفی است! درست مثل آچاری میماند که خراب شده و به اصطلاح دنده رد می کند! شاید بتوان با آن چیزی را باز کرد ، اما میزند دست و پای آدم را لت و پارمی کند! نواقص ما هم همین طوری اند و بلاخره یک جایی دست ما را توی حنا می گذارند. 
سر منشاء و سرآغاز همه نواقص اخلاقی ترس است و به دلیل کمبود ایمان به وجود می آید! ایمان به نیروی برتر عامل برطرف شدن ضعفهای اخلاقی است! البته فراموش نکنیم که ایمان درجات و مراتبی دارد و اینگونه نیست که من شب بخوابم و صبح به چیزی ایمان بیاورم! پس در اینجا ترس ضعف اخلاقی من است و دلیل آن به خاطر کمبود ایمان است. غرور هم ، یکی دیگر از ضعفهای اخلاقی من است که به دلیل کمبود اعتماد به نفس است . تظاهر کردن (به خوبی و یا بدی) هم ، یکی دیگر از ضعفهای اخلاقی من است و دلیل آنهم کمبود فروتنی است! و الی آخر ...


قدم هفتم/لیست کمبودهای اخلاقی خود را با مثالهای زنده بنویسید:

متن اصلی این سوال این است:لیست کمبودهای اخلاقی خود را بنویسید و در مورد هر یک مثال بزنید و طرف مقابل آن را هم بنویسید که باعث چه ضعفی میشود این کمبود مثلا ترس=کمبود ایمان (یعنی ترس ضعف است و از کمبود ایمان می آید): 

 

فرق کمبود و ضعف اخلاقی در چیست؟ کمبود در واقع نداشتن ویژگیهایی است که ما به عنوان انسان باید داشته باشیم! به طور مثال:ایمان،خدا محوری،صداقت،صبر،عشق به خود و هم نوع،اعتماد به نفس، میل به پیشرفت، بخشش، اعتماد و غیره ...

ضعف اخلاقی از نبودن و نداشتن این ویژگی ها می آید و دیگران می توانند با دقت به اعمال و رفتار ما،آن ضعف را در ما ببینند! و تقریبا دلیل این ضعفها یک کمبود است مگر زمانی که داشتن یک کمبود باعث به وجود آمدن چند ضعف شود و این بیشتر بستگی به فرد دارد ...

  

اگر بخواهم از بزرگترین ضعفم نام ببرم بیماری اعتیادم را باید مثال بزنم! و دلیل آن به خاطر کمبود بیداری روحانی است... 

 

در جلسات بارها دیده ایم که کمبودها و ضعفها را به نشئگی و خماری تشبیه می کنند! در واقع می خواهند بگویند که هر دو اینها منفی هستند و ما به عنوان معتاد در حال بهبودی باید در همه حال بر روی کمبودهای خود کار کنیم تا ضعفهایمان را تعدیل کنیم! 

  

ضعف دیگر من تا اندازه ای غرور است ... من هنوز هم گاهی نمی توانم شنونده خوبی برای تازه واردین و همدردانم باشم! گاهی می خواهم از تجربه ای که می دانم بدردم می خورد استفاده کنم اما غرورم اجازه نمی دهد! فکر می کنم راه حل خودم خیلی بهتر جواب می دهد! من باید بر روی کمبود فروتنی کار کنم تا غرورم اذیتم نکند.

  

ضعف دیگر من بی ملاحظگی است... هنوز هم در خیلی از موارد بی ملاحظگی می کنم و مثل بچه ها رفتار می کنم! من باید بر روی کمبود انصاف، توجه و صداقتم کار کنم. 

  

گاهی اعمال و رفتارم را ضعف تائید طلبی کنترل می کند ... باید خیلی بیشتر بر روی کمبود پذیرش خودم کار کنم! 

  

هنوز هم در مورد مسائل جنسی مشکلاتی دارم ... پس باید بر روی کمبود اعتماد به نفسم هم کار کنم! زیرا دلیل اصلی این آشفتگی عدم اعتماد به نفس است!

   

تصورات باطل باز هم گاهی مرا اذیت می کند و اجازه نمی دهد کاملا بر روی برنامه هایم متمرکز شوم و خیلی وقتها به جاده خاکی می زنم! پس من باید بر روی کمبود روشن بینی هم کار کنم! 

  

هنوز هم گاهی دیو نفرت بر اعمال من سایه می اندازد! من باید برای خلاص شدن از نفرت بر روی کمبود عشقم به خود و دیگران هم کار کنم! 

 

یکی از ضعفهای اساسی من هنوز هم داشتن سوء ظن است! من هیچ وقت نتوانستم به طور طبیعی به دیگران اعتماد کنم! یا خیلی پیش می روم و یا خیلی بسته عمل می کنم ... باید بیشتر روی کمبود اعتماد کار کنم.

 

قدم هفتم/ جدول مربوط به کمبودها و ضعفهای اخلاقی

   ضعفهای اخلاقی  کمبود های اخلاقی    ضعفهای اخلاقی  کمبود های اخلاقی
     تکامل پرستی     میل به پیشرفت            انتقاد   توجه به نکات مثبت
  ناشکری و نارضایتی       شکر و رضا            طمع          سخاوت
        ناسپاسی         قدردانی         تائید طلبی       پذیرش خود
  دلسوزی به حال خود      بخشش خود        تجمل گرایی        بی تکلفی
      حق به جانبی       همسانی            ترس           ایمان
  خود را مهم شمردن    شکسته نفسی     تنهایی و جدایی با خدا و دوستان بودن
  خود را محکوم کردنبها دادن به گوهر وجود     احساس تفاوتاحساس تشابه داشتن
          ناصادقی        صداقت     غیبت و بد گوییدیدن ضعف وکمبود خود
           تعجیل          صبر           لجاجت           پشتکار
           نفرت        عشق        خود محوری        خدا محوری
          رنجش      بخشش
   غرور بیش از حد  اعتماد به نفس
سوءظن و بی اعتمادی        اعتماد
    حسادت و غبطهشکر برای داشته ها
       حق کشی        انصاف
          تنبلی       فعالیت
 امروز فردا کردن کارهاانجام در اولین فرصت
        بدقولی     سر وقت بودن
     ظاهر سازی     رک گویی
     منفی گرایی   مثبت گرایی

      

    همانگونه که در بالا دیده می شود در مقابل هر ضعف اخلاقی،کمبودی که دلیل به وجود آمدن این ضعف است نوشته شده است و این بلعکس هم می تواند باشد یعنی اول کمبودها را بنویسیم و بعد ضعف هایی که از این کمبودها ناشی می شود.

قدم هفتم/ درک شما از قدم هفتم چیست؟

قدم ششم و هفتم به هم پیوسته هستند. در قدم ششم من با ضعفهایم روبرو شدم و کارهایی را که سالها به آن افتخار می کردم و در حقیقت دلیل بودن و توجیه من برای زنده بودنم بودند را بدون نقاب دیدم مثل:خود محوری،لذت جویی، دروغگویی، تعصب بی جا (غیرت کاذب)،غرور، تائید طلبی و غیره... 

من قبلا فکر می کردم یک مرد نباید هیچ وقت گریه کند حتی موقع مرگ عزیزانش! چون این کار را دور از غرورمردانگی می دانستم. من فکر می کردم مرد نباید هیچ وقت دستش را از نظر عاطفی برای دیگران بخصوص همسرش رو کند! تز من این بود که زن نباید بفهمد مردی دوستش دارد و گرنه آن مرد باید افسارش را برای همیشه به دست آن زن بدهد! من قبلا فکر می کردم اگر زنی با مردی بغیر از شوهرش صحبت کند یا راه برود حتما این زن خراب است!!! و اگر مردی به زنش اجازه بدهد تنها بیرون برود حتما بی غیرت و .... است! من در گذشته همیشه سعی کردم در صحبتهایم اطلاعات درستی به دیگران ندهم و دروغگویی را به عنوان ارزش پذیرفته بودم!  

باید به این نکته مهم توجه کنیم که متاسفانه این افکار من بازتابی از رفتار اجتماع بودند! به طور مثال من در کودکی در خیلی از مواقع که راست گفتم کتک خوردم و در اجتماع هم به اندازه کافی افرادی را دیدم که از طرفی سفارش به راست گویی می کردند و از طرف دیگر برای راه افتادن کارشان دروغ می گفتند! حتی می دیدم اگر من بخواهم جایی حقیقت را بگویم یا افشاء کنم به عنوان یک پا چه خوار یا ... شناخته می شوم! کم کم به این نتیجه رسیدم که هم دروغ گویی و هم منافقانه عمل کردن یا به قول برخی سیاست داشتن ابزارهای مهمی برای زندگی کردن هستند! من می فهمیدم که زن هم مثل مرد حقوق اجتماعی خود را دارد و حق دارد تا اندازه ای که به حقوق شوهرش لطمه وارد نکند آزادی عمل داشته باشد و همین طور همسرش هم در همین حدود آزاد است...اما به خاطر این که از طرف اجتماع بی غیرت خوانده نشوم هم همسرم را محدود می کردم و هم خودم را محدود می دیدم زیرا باورهای اجتماع اجازه هیچ گونه تماسی را به من هم نمی داد! اگر من هم به عنوان مرد متاهل با خانمی دیده می شدم حتما محکوم به فساد اخلاقی می شدم.من می دانستم که تجمل گرایی یک عمل غیر اخلاقی و غیر انسانی است زیرا انسانهای بیشماری در سراسر کشور خودم و دنیا محتاج یک لقمه نان برای زنده ماندن هستند... متاسفانه  به خاطر ارزشهای کاذبی که اجتماع به آنها باور دارد (خیلی از اینها کاملا با فرمان خدا و مذهب در تضاد است اما متاسفانه مردم اینها را به عنوان دستورات مذهبی قبول دارند)! من هم به عنوان یک عضوی از همین اجتماع بیمار درآمدم و به دلیل ضعفهای اخلاقی خودم و با تائید های نادرستی که اجتماع به من می داد من هم تجمل گرایی را ارج نهاده و آنرا رواج می دادم!  

در قدم هفتم قرار است من این ابزارهای معیوب را که این همه سال از آنها استفاده کردم، دور بریزم و به جایش از اصول روحانی برنامه پیروی کنم. شاید در نظر اول خیلی راحت به نظر برسد! اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم به عمق مساله پی خواهیم برد! به طور مثال: واقعا چطور می شود در جامعه ای که به طور خیلی خوشبینانه 90 درصد مردم آن دروغگویی را سیاست داشتن می پندارند راست گویی پیشه کرد؟ یا تو را احمق می دانند یا خیلی خوب از تو سوء استفاده می کنند!  

قدم هفتم به من می گوید فقط خدا یا نیروی برتر است که می تواند به من کمک کند تا از شر این ابزارهای مخرب در امان باشم و با کمک اوست که می توانم کم کم،اصول روحانی را جایگزین اینها کنم.  

در این قدم اصل روحانی توکل را با کمک دعا و نیایش به کار می گیریم و اجازه می دهیم خداوند قدرت و اراده خود را در ما جاری کند و این غده های چرکین را از وجود ضعیف و بیمار ما پاک کند. 

اصولی را که ما در قدم هفتم شروع به استفاده می کنیم هم در قدم های بعدی به کار می آید و هم در قدم دوازدهم به واسطه عملکرد درست ما ، تبدیل به پیام می شود. البته باز هم لازم به ذکر است که نواقص و کمبود های ما همیشه با ما هستند اما ما با کمک نیروی برتر اینها را تعدیل می کنیم به امید آنکه روزی کاملا برطرف شوند! دلیل اینکه ما تا آخرین روز زندگی، باید دستمان را بالا بگیریم و بگوئیم معتادیم در همین نکته است. 

یکی از مهمترین اشکالات ما به عنوان معتاد در این نکته است که شخصیت ما را به جای عقل ، احساساتمان شکل داده است! و تا این عقل سر جایش نیاید مشکلات ما همچنان باقی است! تازه بعد از اینکه سلامت عقل پیدا کردیم به خدامحوری روی می آوریم و با خود آگاهی و بیداری روحانی و یک ندای دیگر درونی که به آن وجدان می گوییم در راه مستقیم قدم بر می داریم.