پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

قدم چهارم / جدول مربوط به مسایل جنسی

      موضوع       آیا در این رابطه خودخواه و بی ملاحظه بوده ام؟از انجام این عمل چه احساسی داشتم؟در این رابطه به چه کسی و یا کسانی آزار و زیان رسانده ام؟
      شماره ۱        ....        ....          ....
          ۲        ....        ....          ....
          ۳        ....        ....          ....
     و الی آخر        ....        ....          ....

 

مهم : هر نوع رنجش و نفرت توام با خشم که با مسایل جنسی مخلوط میشود ، در جدول بالا نوشته میشود. البته باید توجه کنید که ، برخی از موارد و موضوعات جنسی را باید در جدول اتفاقات مهم زندگیتان بنویسید ...

قدم چهارم / جدول مربوط به ترسها

از چه  می ترسیدم و یا می ترسم ؟چرا میترسیدم و یا می ترسم ؟چکار باید بکنم که ، نترسم ؟
         از خدا               ...              ...
         از مردم               ...              ...
         از مرگ               ...              ...
       و الی آخر               ...              ...

 

در مورد این جدول ، خیلی نیاز به توضیح نیست! همانطور که می بینید ، برای نمونه ، لیستی از ترسهایی که ممکن است ، داشته باشیم را آورده ام ...

قدم چهارم/ جدول و لیست افرادی که حاضر به بخششان نیستیم:

اسم فرد یا رنجش مورد نظرچرا حاضر به بخشش نیستم؟ (خیلی دقیق توضیح دهید)...نقش من در این ماجرا چه بوده است؟آیا حاضرم الان ببخشم؟
       پدرم        ...          ....         ....
       دوستم        ....          ....         ....
       همکارم        ....          ....         ....
     و الی آخر ...        ....           ....         ....

 

توجه داشته باشیم که حل و فصل ، مواردی که حاضر به بخشش نیستیم ، خیلی مهم است! زیرا ممکن است ، در دوران قطع مصرف دوباره با این شخص و یا موضوع تماس پیدا کنیم و رنجشمان باز هم بیشتر شود ... سعی کنیم این موارد را ، دوباره در جدول بالا حلاجی کنیم . آنقدر به این کار ادامه بدهیم تا بلاخره متقاعد شویم ، ما هم در بروز این ماجرا و رنجش نقش مخرب داشته ایم! اگر به این مرحله برسیم به احتمال خیلی زیاد می توانیم آن شخص را ببخشیم! به هر حال در مواردی که کاملا خود را محق میدانیم ، تنها راهی که می ماند دعا کردن است! ما از نیروی برترمان می خواهیم قدرت درک و بخشش را به ما بدهد و یا صبر و تحمل لازم را برای مواجهه با آن شخص و یا موضوع رنجش ...

قدم پنجم/ از نظر شما این قدم ( قدم پنجم ) چه مفهومی دارد؟

در قدم چهارم ، سعی کردم ترازنامه کاملی از عملکرد گذشته ام ، تهیه کنم. این ترازنامه شامل مواردی می شد که ، برخی از آنها را ، برای اولین بار در زندگی ام به طور دقیق می دیدم!... خیلی از چیزها و رازهایی که تا به حال ، جرات پرداختن به آنها را نداشتم! وقتی صادقانه این ماجراها را ، بررسی می کردم ، با کمال تعجب می دیدم ، نقش منفی و مخرب من ، در تمام آنها به چشم میخورد! (به قول قدیمی ها ، همیشه کرم از خود درخته)... در ۹۹٪ مواردی که از کسی رنجش داشتم ، جرقه اول را ، من زده بودم! درک این موضوع کمک کرد که ، بتوانم آنها را ببخشم . البته هنوز هم ، با بخشیدن افراد خاصی ، مشکل دارم! بخصوص آنهایی که  الان هم دارند به نحوی ، مرا آزار میدهند! ( برای رهایی خودم از این رنجشها و اصلاح رفتار آنها فقط میتوانم دعا کنم ) ... 

فکر می کنم ، اصل روحانی اعتماد ، مهمترین درسی است که ، باید در این قدم ( قدم پنجم ) بیاموزم ... با در میان گذاشتن رازهایم با یک نفر دیگر ( راهنما ) ، هم اعتماد کردن را یاد میگیرم و هم بر ترس از ، تائید نشدن غلبه میکنم . احتمالا راهنما و دوستان بهبودی هم ، حرفهای جالبی برایم دارند! ( در دوره های قبلی کارکرد قدم ، وقتی راهنما و دوستان بهبودی از رازهای مهم و بگور بردنی خودشان برایم گفتند ، تازه فهمیدم ما آدمها چقدر ، شبیه ، به هم هستیم! درک این موضوع ، کمک کرد تا ، بپذیرم ، من هم انسانم و انسان ، جایز الخطاست ! ممکن است ، هر کار اشتباهی از او سر بزند! مهم این است که ، از کار اشتباهش درس بگیرد و آنرا تکرار نکند)...  

وقتی ترازنامه قدم چهارم را ، برای راهنمایم خواندم ، یک اتفاق مهم برای من افتاد! برای اولین بار در زندگیم ، به کسی آنقدر اعتماد کردم ، که حاضر شدم ، خصوصی ترین اسرار زندگیم را هم ، با او در میان بگذارم! خوشبختانه راهنمایم ، خیلی خوب ، مرا درک کرد! اتفاقا موارد مشابهی را در زندگی خودش داشت و آنها را برای من تعریف کرد ...  

قدم پنجم ، سر آغاز واقعی ، شروع اعتماد من به خداوند و انسانهای دیگر بود! من فهمیدم که ما انسانها ، بر خلاف آنچیزی که اغلب ، فکر می کنیم ، چه قدر مثل هم هستیم! متوجه شدم ، همانطوری که ، راهنمایم در مورد ترازنامه ام قضاوتی نکرد ، خداوند هم ، قضاوتی در مورد من ندارد! و این من هستم که ، با خود خواهی هایم دارم خودم را نابود می کنم ...

قدم پنجم/ کاربرد این قدم و احساستان نسبت به آن را توضیح دهید:

قدم پنجم حس اعتمادی را که ، در کودکی از دست داده بودم ، به من برگرداند! در تمام سالهای پس از هفت ، هشت سالگی ، به این فکر میکردم که از کجا آمده ام ؟ به قول شاعر به کجا میروم و آمدنم بهر چه بود؟ وقتی می دیدم هیچ کس نمیتواند ؟ جواب قانع کننده ای به من بدهد عصبانی میشدم! و به زمین و زمان حمله می کردم! فقط خدا میداند به خاطر این ، طرز تفکر ، چه خسارت هایی به خودم و دیگران زده ام!  

خدا را شکر ... وقتی قدم پنجم را کار کردم ، به طور سلولی ، احساس کردم ، نمیتوانم مثل سابق زندگی کنم! (نوشتن ترازنامه قدم چهار و خواندن آن برای دیگران ،عاملش بود! زیرا آن موقعی که داشتم ترازنامه قدم چهارم را برای راهنما و دوستانم میخواندم ، تازه فهمیدم عجز واقعی یعنی چی!)...

قدم پنجم یه جورایی ، منو از لایه های نامریی ، انکار بیرون آورد! (قبل از کارکرد این قدم ، خیال می کردم ، مرحله انکار بیماریم را ، پشت سر ، گذاشته ام )...

این قدم ، برای همیشه ، نحوه رابطه من با خدا و مردم را ، عوض کرد! (البته گاهی ، نقص خود خواهی و خودمحوری ، مانع از اعتماد ، به این روابط میشود)... 

با کار کردن قدم پنجم ، احساس کردم ، بزرگ شده ام ! فکر میکنم ، احساسی را پیدا کردم که باید از هفت ، هشت سالگی به بعد میداشتم! یاد گرفتم به جای مخفی کردن افکار و اشتباهاتم ، باید آنها را مطرح کنم و دنبال مشورت و راه حلی باشم که ، به من کمک کند اینها را دوباره تکرار نکنم! من فهمیدم خیلی ناتوانتر از آن هستم که ، بخواهم ، بار این همه گناه ( احساس گناه ) را حمل کنم! من باید ، خیلی وقت پیش از این ، به سوی نیروی برترم برمی گشتم! 

در اینجا میخواهم اعترافی بکنم ، که هنوز هم ، درک و فهم آن برایم مشکل است!   

وقتی عملکرد گذشته ام را مرور می کنم ، می بینم ، برخلاف ، حرفهایی که قبلا گفته ام ، من با علم و آگاهی ، اعتیاد به مواد مخدر را ، انتخاب کرده ام! این انتخاب ، جوابی بوده به همه بی اعتنایی ها و آدم حساب نکردنهای دیگران! حتی به جرات میتوانم بگویم ، انتخاب اعتیاد به مواد مخدر ، جواب آگاهانه ای بوده ، به نیاز به ارتباط با خدا! برای اینکه جور دیگری بلد نبودم ، با او رابطه برقرار کنم! ( از هیچ طریق دیگری نمیتوانستم به خدا برسم!) ... حتی الان هم ، حاضر نیستم به جای یک ، عادم عادی باشم! بارها در این باره ، در جلسات ، صحبت ، کرده ام!  از اینکه معتادم و در مسیر بهبودی هستم ، بیشتر خوشم می آید ، تا این که یک فرد عادی باشم! بله درست است! من حتی از بیماری اعتیادم هم ،(برای رسیدن به خواسته هایم ) سوء استفاده می کنم! در واقع بیماری اعتیادم را هم ، دور میزنم! ... ( وقتی قدمهای ۱،۲،۳،۴ را کار کردم ، متوجه شدم ، اگر یک عادم عادی میخواست ، این کارهایی را که من کردم انجام بدهد ، همان اوایل کارش ، یا اعدام میشد ، یا حبس ابد میخورد و یا به خاطر ، بیماری های عجیب و غریب می مرد! به نظر من ، به هیچ وجه ، منطقی نیست که من ، سالها ی سال ، همه قوانین طبیعت را ، نقض کنم و به جای نابود شدن ، تازه دوباره متولد ،هم بشوم! مگر این که بپذیرم ، اعتیادم به مواد مخدر ، تنها راهی بوده که از طریق آن میتوانستم ، رشد کنم و به آغوش نیروی برترم برگردم!