پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

پیام بهبودی

راهنمای کارکرد قدم ها/سنت ها/مفاهیم

قدم سوم/ آیا حقیقتا تمایل دارید زندگی خود را به خدا بسپارید؟

بله حقیقتا تمایل دارم. اما هنوز در مورد آن گنگ هستم! با کار کردن قدم یک و دو به این نتیجه منطقی رسیدم که باید اراده و زندگیم را به یک قدرت مافوق بسپارم . اما انجام اینکار هم برایم سخت است! ( به خاطر این که متاسفانه گاهی اعتماد کافی به نیروی برترم ندارم! ) و هم اینکه گاهی در تعیین مرزهای این سپردن دچار اشتباه میشوم!؟... 

قدم سوم/ قدم سوم چه احساسی را در شما بر می انگیزد؟ با توضیح:

وارد شدن به قدم سوم حال عجیبی در من ایجاد کرده است! با کارکردن دو قدم قبلی احساس میکردم سپری؟ که سالها با استفاده از غرور کاذب و دیگر نواقصم به دورم کشیده بودم الان افتاده و مثل یک آدم لخت و عریانی شده ام که هم خودم و هم دیگران میتوانند ، چهره واقعیم را ببینند! (چون فکر میکنم دیگر نمیتوانم از نواقصم برای استتار استفاده کنم و این موضوع مرا از مواجهه با خودم و دیگران میترساند!) از طرفی هم خوشحالم؟ چون فکر میکنم الان در مسیر درستی هستم و تصمیمی که قرار است در این قدم بگیرم ، خیلی مهم و حیاتی است. من در انجمن فهمیدم قبل از آمدن به گروه ، بدون اینکه بدانم سه قدم اول را کار کرده ام! ( و این همه تعقیر در من به وجود آمده ) الان دارم فکر میکنم وقتی با آگاهی و اراده ( با کمک نیروی برتر ) قدمها را کار میکنم ممکن است چه منافع سرشار معنوی و مادی  نصیبم شود! ( آماده شدن برای ارتباط آگاهانه با نیروی برتر )...

قدم سوم/ آیا برداشتن قدم سوم برایتان مشکل است؟ چرا؟

بله! به خاطر احساس گناهی که دارم ، هنوز هم نمیتوانم ارتباط درستی با نیروی برترم داشته باشم! 

در گذشته گاهی اوقات نماز میخواندم یا دعا میکردم ... اما اینها بیشتر به خاطر ترس از حرف مردم  و یا سوء استفاده از آن ، برای رسیدن به خواسته هایم بود! نمیخواستم آنها فکر کنند ، آدم بی دین و کافری هستم! قصد واقعی من از این کارها ارتباط با خدا نبود! می خواستم مردم مرا بپذیرند و قبول داشته باشند! حالا هم که در انجمن هستم و نگرشم تقریبا عوض شده ترس از پذیرفته نشدن توسط خدا آزارم میدهد! 

عدم اعتماد کافی به خدا ( نیروی برتر ) باعث میشود نتوانم ارتباط محکمی با او برقرار کنم . البته ناامید نیستم . میدانم اعتماد به نیروی برتر یک پروسه است و یک شبه اتفاق نمی افتد! دوست دارم با استفاده از اصول روحانی نهفته در قدمها این اعتماد را بیشتر کنم ، اما برخی از نواقصم این اجازه را به من نمیدهد! به همین دلیل فعلا بین بیماری و سپردن اراده و زندگیم به نیروی برتر گیر کرده ام!

قدم سوم/ از نظر شما مفهوم تصمیم گیری در قدم سوم چیست؟

در گذشته به خاطر وجود نقص خودمحوری از مشورت و کمک گرفتن از افراد مطلع دوری میکردم . تصمیمات من همگی از روی ترس و خود خواهی بودند! 

در اثر تحولی که با کار کردن قدم یک در من به وجود آمد ، تصور قوی بودن و عقل کل بودنم تبدیل شد به نگاه عاجزانه به خودم ( به قول بچه ها قدم اول کرک و پرم را ریخت ) تمام ادا و اصول های را که روزگاری فکر میکردم به خاطر استثنایی بودنم دارم و به آنها افتخار؟ میکردم ، به نکات منفی شخصیتم تبدیل شد! 

عجیب است! من الان میخواهم با استفاده از اصولی تصمیم به سپردن اراده و زندگیم به خدا را بگیرم ، که زمانی آنها را باور نداشتم و مسخره شان میکردم! مثلا صداقت را قبلا مساوی با حماقت میدانستم! همیشه فکر میکردم در این دور و زمانه فقط آدمهای احمق و ساده صداقت دارند... و همیشه هم چوب این صداقتشان را میخورند!؟...(سرشان کلاه میرود) روشن بینی هم نبود چون خودم را کامل؟ میدانستم و عقل کل! مسلم است که اگر روشن بینی نباشد تمایلی هم نخواهد بود! من آن موقع احساس نمیکردم که باید تعقیری در وضعیتم بدهم! به طور  کلی ، مثل لاک پشتی بودم که دنیا فقط لاک من بود! هر جا که میرفتم و هر کاری میکردم در قالب خودم بودم !  هیچ وقت فکر نکردم و یا نخواستم که از این قالبم بیرون بیایم! 

اولین تصمیم واقعی و جدی من قبل از آمدن به برنامه رقم خورد ( با به کارگیری ناآگاهانه اصول روحانی ) من بدون اینکه دقیقا بدانم به کجا دارم میروم ، داشتم در راه درست قدم برمیداشتم . بعد از این که شروع به کار کردن قدم کردم ، در قدم اول و دوم ترسهایم به مقدار زیادی کمتر شد . در قدم سوم با امیدی که در قدم دوم پیدا کرده بودم ، دنبال نیرویی بودم که تا امروز مرا پاک نگه داشته است! در واقع اولین تصمیم من تصمیم به پاک ماندن بوده ، که با کمک برنامه تا به حال ، در آن موفق بوده ام . اما در قدم سوم میخواهم اولین تصمیم آگاهانه ام را هم بگیرم. این تصمیم سپردن اراده و زندگیم به خداوند است . البته این سپردن هرگز برای من (ما) به طور کامل اتفاق نمی افتد. اما هدف ما رسیدن به نزدیکترین حالت آن است. در قدم سوم در واقع ما میخواهیم تصمیم بگیریم که خدا را وکیل خودمان کنیم ، به عنوان اینکه او بهتر از ما میتواند اراده و زندگیمان را کنترل کند! 

در قدم سوم ، ما با همه نواقص شخصیتیمان و کمی هم عشق به نیروی برتر جلو ، می آئیم . دلیل اینکه در متن این قدم کلمه سپردن اول جمله نیامده (و گفته شده تصمیم گرفتیم ) این است که ، ما از این تصمیم گیری نترسیم ! زیرا هر وقت که بخواهیم میتوانیم از تصمیم خود برگردیم! و این با سپردن خیلی فرق دارد!

قدم سوم/ مفهوم سپردن زندگی به خدا ( نیروی برتر ) را توضیح دهید:

فکر میکنم اگر ما ( من ) بتوانیم با مفهوم دعای آرامش زندگی کنیم ، سپردن را در حد و اندازه خودمان انجام داده ایم . خوشبختانه دعای آرامش ، به خوبی تکلیف ما را ، با دنیای دور و ورمان روشن میکند... 

به طور کلی؛سپردن یعنی حمل نکردن آنچه که به من مربوط نمیشود! قدم سوم به من میگوید: من باید حرکت خودم را بکنم ، اما نتیجه آنرا حمل نکنم...اگر این داستان را مشابه کشاورزی کردن بدانیم ، قدم سوم میگوید: من باید بذر خوب و سالم را در زمان مناسب و در جای مناسب بکارم و آنرا آبیاری و مراقبت کنم ، اما با این حال ، چون دادن محصول وظیفه من نیست ( بخشی است که مربوط به خداست ) نباید نتیجه کارم را آنطور که دوست دارم تفسیر کنم! اگر چه برداشت محصولی خوب با شرحی که گفتم طبیعی به نظر میرسد ، درستش این است که ما قضاوتی در مورد نتیجه نداشته باشیم! نتیجه را به خدا بسپاریم حتی اگر باب میل ما نباشد! زیرا همانطور که با کار کردن قدمها متوجه شدیم ، ما انسانها جزء بسیار کوچکی از این عالم هستی هستیم و خداوند با قدرت و احاطه ای که بر کل هستی دارد ، بهتر از هر کسی میداند چه چیزی به صلاح ما هست یا نه!...وظیفه ما فقط و فقط این است که در راه درست قدم برداریم و آنچه خداوند برایمان مقدر میکند را ، با کمال فروتنی بپذیریم...(شخصا ، بارها به من ثابت شده ، هیچ تلاش صادقانه و درستکارانه ای ، در این جهان بدون پاداش مناسب نمی ماند)...